آخرین مطالب

۲۹ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

خوبِ من ، هنر در فاصله هاست ...


زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم


تو ، نباید آنکسی باشی که من میخواهم


و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی


من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من …


خوب ِ من ، هنر عشق در پیوند تفاوت هاست


و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها ...


زندگی ست دیگر …


همیشه که همه رنگ هایش جور نیست


همه سازهایش کوک نیست ،باید یاد گرفت با هر سازش رقصید


حتی با ناکوک ترین ناکوکش،اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن


حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد


به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند


به این سالها که به سرعت برق گذشتند


به جوانی که رفت،میانسالی که می رود


حواست باشد به کوتاهی زندگی


به زمستانی که رفت ،بهاری که دارد تمام می شود


کم کم،ریز ریز،آرام آرام،نم نمک …


زندگی به همین آسانی می گذرد


ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد


گاهی هم صاف است


بدون ابر بدون بارندگی


هر جور که باشی...(بهترین اسمسی که بهم دادی)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۴ ، ۰۲:۵۸
zeynab rezaei

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۱
zeynab rezaei

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۵
zeynab rezaei

سکوت میکنم و

حرف هایم رابه

آسمان میزنم

به زودی

خیس دلتنگی ام خواهی شد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۰
zeynab rezaei

میان تمام نداشتن ها دوستت دارم.……!!!!!

شانس دیدنت را هر روز ندارم

ولی دوستت دارم


وقتی دلم هوایت را میکند

حق شنیدن صدایت را ندارم

ولی دوستت دارم


وقتهایی که روحم درد دارد و میشکند

 شانه هایت را برای گریستن کم دارم

ولی دوستت دارم


وقت دلتنگی هایم ؛ آغوشت را برای آرام شدن ندارم

 ولی دوستت دارم


آری همه وجودمی

 ولی هیچ جای زندگیم ندارمت 

و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجودم 

دوستت دارم.....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۲۰:۲۹
zeynab rezaei

""حرف""چیزیه که حدومرزنداره.....


هرکی هرجوری که دلش بخوادمیتونه درستش کنه....


به توبگه وذهنیت تورونسبت به من عوض کنه...


ولی تو""عقل""داری تاچیزیوندیدی باورنکن نکن نکن.......

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۶:۴۱
zeynab rezaei

ﻭﻗﺘﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩﻡ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﺟﺪﺍﺵ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﺩ , ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺷﮑﺴﺖ، ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻫﻤﺶ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﻭ ﺑﺸﮑﻨﻪ...!

ﯾﮑﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ , ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﺭﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ , ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﻪ ﺷﺐ ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻫﺎمُ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺨﻮﺍﺑﻦ , ﺍﻣﺎ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﻫﻤﻪﯼ ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯿﺎﻡ ﻟﻪ ﺷﺪﻥ ، ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺒﺮﻡ ﺗﻮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﭼﻮﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻪ....!

ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﺑﻌﺪﺵ ﯾﺎﺩﻣﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﻔﺖ ﺳﯿﻨﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻓﻘﻂ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻪ , ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﻨﮓ ﺁﺏ ﺩﺭﺵ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺗﻮ ﮐﻤﺪﻡ ﻗﺎﯾﻤﺶ ﮐﺮﺩﻡ , ﺍﻣﺎ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﻮﻥ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻩ ، ﺍﻭﻥ ﻣــُـرده ﺑﻮﺩ ، ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﮐﻤﺪﻡ ﻗﺎﯾﻤﺶ ﮐﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻩ...!

ﻣﺪﺕﻫﺎ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﯾﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻋﺮﻭﺳﮑﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻐﻠﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻓﺸﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﺳﺮﺵ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﺪ ، ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﻢ ﻓﺸﺎﺭﺵ ﺑﺪﻡ ﭼﻮﻥ ﺳﺮﺵ ﮐﻨﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ...!

وقتی ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯽﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﺁﺑﺮﻧﮓ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﻢ ﮐﻼﺳﯿﺎﻡ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﻭ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﮐﯽ ﺍﻭﻧﻮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ، ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻡ ،ﭼﻮﻥ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺍﺯﻡ ﺑﺪﺯﺩﻧﺶ....!


ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﻧﻔﺮ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮﺵ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺯﻡ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺸﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺪﻣﺶ ! ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ , ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ , ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﮕﺮﻓﺘﻤﺶ ﮐﻪ ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺑﺸﮑﻨﻪ , ﺗﻮ ﮐﻤﺪﻡ ﻗﺎﯾﻤﺶ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻤﯿﺮﻩ , ﺗﻮ ﺑﻐﻠﻢ ﻓﺸﺎﺭﺵ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺳﺮﺵ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﺸﻪ , ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﻮﻧﺶ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺯﻡ ﺑﺪﺯﺩﻧﺶ , ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﺸﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﻩ ... ﺍﻣﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺮﺵ ﺑﺎ ﮐﺴﺎﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﮔﺮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﻨﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ، هیچوقت ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ......

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۴:۲۳
zeynab rezaei

تنهایی 

شبیه درخت خشکیده ایست 

که خاطره ای 

روی شاخه اش 

ساز دلتنگی می زند ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۰۲:۵۳
zeynab rezaei
می شود از بی کسی ها باغ ساخت
باغ را هم بستر دریا ساخت

می شود تنهایی ها را چاره کرد
این دل دیوانه را پروانه کرد

می شود از دوری ها هم مست شد
باخیال بودنش سر مست شد

می شود با دوستان هم سایه شد
با زبان تعنه ها بی گانه شد

می شود عشق را دوباره پله کرد
رو به سوی ماءمن یار سجده کرد

می شود با این بدی ها جنگ کرد
این دلای تیره را هم رنگ کرد

می شود افسار شیطان پاره کرد
در کناره لاله ها هم لانه کرد

می شود با این بهانه سر کرد
تا شقایق هست زندگی باید کرد .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۴:۵۶
zeynab rezaei
ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ

 ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ

 ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ

 ﻣﺜـﻞ ﺩی

 ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ

 ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ

 ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــــــﺎﻥ

 ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ

 ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ

 ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ

 ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی ﻏﻤﮕﯿــن

 ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ....
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۴ ، ۰۲:۱۷
zeynab rezaei